کوچه از مسیحا الهیاری

ساخت وبلاگ

سكانس يك :
كوچه اي سرد با ديوارهايي سالخورده ...
آخرين نگاهمان در هم مي لولد و تو لبخندي را برگوشه لبت تحميل ميكني
و در عمق كوچه گم ميشوي

سكانس دو:
يادت هست دستانت در دستان من بود و لبانت از شهد ديگري مينوشيد
تو ندانستي و من همان لحظه به ديوار سر خم كردم ...
و باران سخت داشت جاده را ناخنك ميزد...

سكانس سه :
دستانت بوي ديگري ميدهد و من بالا مي آورم همه عشقت را ...
كوچه خلوت شد و من خودم را يك دل سير در زير باران گريستم ...
باران داشت حسودي اش مي شد ناله هايم را

سكانس چهار فلاش بك :
سالها از آن غروب باراني ميگذرد و من باز به يادت افتادم
باز غروب دارد خفه ام ميكند و باران مرثيه ميخواند بي كسي ام را ...
اي يار اي يگانه ترين يار ...
غروب امروز مرا خيس نميكند ...

سكانس پنجم :
اين جا ديگر كوچه نيست با ديوارهاي سالخورده اش كه با هر سرفه فرو ميريزد كمي از خاكش
اين جا گريستن ممنوع است ...

اين را خانم چاق مو فرفري ميگويد
هيچ از او خوشم نميايد ...نگاه كنيد باز پيداش شد ...
خانم چاق : آهاي ديوونه بيا وقت آمپولت شده ...
من از عصبانيت خنده ام ميگيرد و او بيشتر داد ميزند ...ديوانه ديوانه ديوانه ام كردي ..و من هي ميخندم

سكانس ششم :
دستم را ول كنيد ديوانه خودتونيد ...
راستي 
اي يار اي يگانه ترين يار به سراغم اگر آمدي دل نگرانم نباش ... كوچه همان كوچه هست ...خانه همان خانه ...ديوارها همان ديوار ند
تنها من كمي مرده ام ...

 

مسیحا الهیاری

زلزله کرمانشاه 21 آبان ماه...
ما را در سایت زلزله کرمانشاه 21 آبان ماه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abrhayekhis بازدید : 134 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 21:20